غروب می کنم ولی نمی رسی به داد من
طلوع هر بهانه ای ، دلیل اعتماد من
زبانه می کشد تنم ، در آتش نگاه تو
بیا دوباره قد بکش شبی در امتداد من
بیا عزیز مهربان ، که کوره ی دو دست تو
مگر بهم زند دمی ، ستون انجماد من
بیا و بوسه ها بزن به گونه های داغ من
که در گناه عاشقی ، همین شود نماد من
شب است بی تو بودنم ، بمان کنار من ، مرو
که عاشق طلوعم و تویی تو بامداد من